جدول جو
جدول جو

معنی درون آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

درون آمدن(پَ / پِ گِ رِ تَ)
داخل شدن. وارد گشتن:
خاصترین محرم آن در شدم
گفت درون آی درون تر شدم.
نظامی.
یا از در عاشقان درون آی
یا از در طالبان برون رو.
سعدی.
- درون آمدن از پای، از پای درآمدن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ناتوان گشتن:
چو هولک بر دو چشم دلبر افتاد
درون آمد ز پا آن سرو آزاد.
؟ (از لغت فرس اسدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دریغ آمدن
تصویر دریغ آمدن
مضایقه کردن از دادن چیزی به کسی، خودداری از کمک کردن به کسی، دریغ داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
به زمین نشستن مثلاً هواپیما فرود آمد، پایین آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرون آمدن
تصویر بیرون آمدن
خارج شدن، به در آمدن، ظاهر شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بیرون آمدن. خارج شدن. بدر شدن:
آن زن از دکان برون آمد چو باد
پس فلرزنگش بدست اندر نهاد.
رودکی.
هیچ نایم همی ز خانه برون
گوئیم درنشاختند به لک.
آغاجی.
چنان منکر لفجی که برون آید از رنگ
بیاوردش جانم بر زانو ز شتالنگ.
حکاک.
یکی دشت با دیدگان پر ز خون
که تا او کی آید ز آتش برون.
فردوسی.
نماندند یک تن در آن جایگاه
بیامد برون رستم کینه خواه.
فردوسی.
به میدان جنگ ار برون آمدی
به مردی ز مردان فزون آمدی.
فردوسی.
برون آمد از خیمه و از دو زلف
بنفشه پریشیده بر نسترن.
فرخی.
ز دریا به خشکی برون آمدند.
عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 330).
دوستگان دست برآورد و بدرّید نقاب
از پس پرده برون آمد با روی چو ماه.
منوچهری.
چو آید زو برون حمدان بدان ماند سر سرخش
که از بینی ّ سقلابی فرود آید همی خله.
عسجدی.
دریا بشنیدی که برون آید از آتش
روبه بشنیدی که شود همچو غضنفر؟
ناصرخسرو.
گاهی هزبروار برون آید
با خشم عمرو و با شغب عنتر.
ناصرخسرو.
بدانش تو صورتگر خویش باش
برون آی از ژرف چه مردوار.
ناصرخسرو.
چو ماه آمد برون از ابر مشکین
به شاهنشه درآمد چشم شیرین.
نظامی.
پرده برانداز و برون آی فرد
گر منم آن پرده بهم درنورد.
نظامی.
به نادانی درافتادم بدین دام
به دانایی برون آیم سرانجام.
نظامی.
بروج قصر معالیش از آن رفیعتر است
که تیر وهم برون آید از کمان گمان.
سعدی.
از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست.
سعدی.
همه چشمیم تا برون آیی
همه گوشیم تا چه فرمایی.
سعدی.
مرغ از بیضه برون آید و روزی طلبد.
k05l) _rb> p ssalc=\’rohtua\’>سعدی (گلستان). p/>rb>انسلال، پنهان برون آمدن از میان چیزی. (از منتهی الارب). فقیر، آنجا که آب برون آید از کاریز. (دهار).
لغت نامه دهخدا
تصویری از برون آمدن
تصویر برون آمدن
بیرون آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شدن گرد آمدن: که لشکر بیک جا گروه آمدند شدند از خصومت ستوه آمدند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
نزول کردن پایین آمدن، پیاده شدن (از اسب و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران آمدن
تصویر گران آمدن
ناگوار افتادن، دشوار افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریغ آمدن
تصویر دریغ آمدن
یا دریغ آمدن کسی را متاسف شدن وی حسرت خوردن او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراز آمدن
تصویر دراز آمدن
طولانی گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرون آمدن
تصویر بیرون آمدن
خارج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرون آمدن
تصویر بیرون آمدن
((مَ دَ))
خارج شدن، نمایان شدن، سرکشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
((~. مَ دَ))
پایین آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گران آمدن
تصویر گران آمدن
((~. مَ دَ))
ناگوار افتادن، ناگوار آمدن
فرهنگ فارسی معین
خارج شدن
متضاد: داخل شدن، دمیدن، روییدن، سرزدن، سبز شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
Descend, Land
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
descendre, atterrir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
menuruni, mendarat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
kushuka, kutua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
降りる , 着陸する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
下降 , 着陆
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
לרדת , לנחות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
내려가다 , 착륙하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
descer, aterrissar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
उतरना , उतरना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
afdalen, landen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
scendere, atterrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
descender, aterrizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
спускатися , приземлятися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
schodzić, lądować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
absteigen, landen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
спускаться , приземляться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرود آمدن
تصویر فرود آمدن
ลงมา , ลงจอด
دیکشنری فارسی به تایلندی